پيام
+
به زلف يار دست درازي کردم
خرماي بر نخيل را چيدم
غزل صداقت
97/9/24
انديشه نگار
نوش جان:)
عشقستان اسماعيل
اوهههههه عجب دستي.... دست ما را هم بگير:)
عشقستان اسماعيل
دستهاي ما /کوتاه بودند و خرما ها بر تخيل/ ما دستهاي خويش را برديم/ و به سوي خرما ها /پرتاب کرديم/ خرما فراوان بر زمني ريخت/ اما/ افسوس که ما ديگر دست نداشتيم