پيامهاي ارسالي
+
در شب آرزوها
جز مرگ نمانده آرزويي...
my writings
102/11/6
پيام رهايي
اگر نيتت اين باشد که هر که را *صبح شهادت* نيست *شام مرگ* هست بسيار مشتاق اين گونه از مرگم، #صبح_شهادت...!B-)
كيوان گيتي نژاد و
102/8/10
چه عجب که نوشتي:) يکم ديگه نميامدي نگرانت ميشدم:-|نوشته هات آرامش ميداد بعضي اوقات خلاصه که شاد شدم ديدم بعد چند وقت پست گذاشتي اون از نوع عاشقانش و ياد دوران:)
+
زلف آشفت و دل برد و به خنده مي گفت
عاشق زار من اينک چه گرفتار آمد!
دختر احمد آباد
102/6/8
منم کيوان کيوان کيوان 2560 ديده ديگه خيلي تبعش بالا رفته لياقت دارد در. دلش جايي آشنا و آبرومند برايش ندارد اين دل روزي قرارگاه اصحاب نحس بود هرچند از اول در تسخير خدا بود که اگر نبود يا اگر بود که هست امروز سيد علي و خاندان صالح برايش قيمت نمي زاشتند قيمتم نه قيمت ست نه عيني ست به حکم ولايت حيدريست
+
زندگي حرام نبود
بر ما حرامش کردند!
كيوان گيتي نژاد و
102/5/7
+
گفتن قطع رحم عمر را کوتاه ميکند!
نکرد که نکرد که نکرد!
مهرباني #
102/2/28
تو که نديدي درد يار در جوار و غريبي و انتظار رخ يار را تو که نبودي عمري در حسرت معشوق تو که نگشتي خيره به ته کوچه حي منتظر تا صدايت کند يازي که تنها پشتيبان تنهايي ات بود نمي داني در خلوت گه زندان اميد ديدنش را داشتن اما انتظار پير کرده مرا اي کاش مي دانست يک لبخند او چقدر برايم جان بخش بود اگر مي ديد چقدر سخت است بخشش اگر بخشيد
+
بيشتر شب ها تا اذان صبح بيدار بودم
دريغ از يک صفحه قرآن
افسوس از يک جمله مناجات
دل مرده تر از من به رمضان نيست
بدتر از قبل
باز هم فقط تحمل عطش و جوع سهم من بود
Mohammad.d
102/2/16
+
من مست مي شوم وقتي مي شنوم بوي زلفت را
محتسب از اين سبب چارقد به زلفت بسته است
هما بانو
102/2/5
من دلم تنگ آنهمه زلف پريشانت شده و مغيلان کشان ره خانه ات جست دل آواره و بي مايه که نويد شرافت مرا مست و ملول کرد در اين خاک زاد بي وفا و قنبر کش ،دارم خيال رفتن بس که نمودي جرايم اي تن ميرم به اميد بازگشت اما بي دعوت و از پي بيعتي از پي غيرت حيدري من و کردي آزاد از اسارت کم ندارم حال و هوايي براي ماندن بگذار روم به روز وفاي به فهد ميگويم آنچه در غربت دوريت کردي به من
+
خواستم دنيا رو تغيير بدم! نشد:(
خواستم کشورم رو تغيير بدم! نشد:(
خواستم شهرم رو تغيير بدم! نشد:(
خواستم خودم را تغيير دهم! باز هم نشد:(
نشد که نشد که نشد که نشد!
هما بانو
102/2/5
يک چيز و يک خبر عظيم اتفاق افتاد و در جهان پديدار شد و آن اين بود که امروز دخترم جلوي من ايستاده و بر عليه اعتقادات من موضع گرفت حاطر بودم اتفاق فردا برايم ابدي شود و اين صحنه را هيچگاه نمي ديدم دختر من دختر کيوان دختر اين حيدري بي لياقت و سمج که هرچي بهش جواب نمي دن يعني برو گمشو با عقايد براي آنها پوسيده من مي فهمم همه راست مي گن
کيوان گيتي نژاد بي لياقت ترين و بي عاقبت به خيري ترين و بدبخت ترين و بي کس ترين بنده خدا که معشوقش را به قدر عالم دوست ميدارد معشوق به من خدا را هديه کرد و من دختر ناسپاسم را به او عرصه کردم کسي باورش ميشد دختر من به معشوق من مويه بگيرد واي خداي من چرا با من اينگونه کردي با چه رويي به کجا بروم تا شرمم را از آنچه ديدم ديگر تکراري نبينم
همگي با علم به قطعيت نابودي و پايان دوران حکومت واقتداري که توانسته بودند با خدمت به شيطان لعيم و به موجب جمعيتهاي مردمي د. خدمت يا مدح و خلاصه د در خدمت ابليس لعسم همگي مب دانند و يقين دارند به وعده اللهي بر ظهور منجي و انقلابي اسلامي به ولايت ولي خدايي از جنس وليان معصوم اينبار در قامت ثمره اي که در بتن خود ولايت آخرين معصوم خلقت
را به جهان نوين و مهدوي فرمان مي دهد و امروز اين حقير نيز که خاک برسر بي لياقت من که هنوز نتوانسته ام به عنوان يک سرباز مورد اعتماد مولايم سيد علي س و حيدر ثاني آقا سيد مجتبي حسيني خامنه اي د ظع پذيرفته. اعتماد ايشان را نسبت به آلام و خواسته هاي خود ا، اين عشقي که با جان و دل فرياد زده ام و امروز در سخت ترين آزمون برزخي
+
ما محکوم به زنده مانديم
در نفس کشيدني که زندگي نيست!
هما بانو
102/2/5
زندگي خوب يا بد بايد باشرف و عزت و آبرو باشه بي عشق دل پاک نميشه دل از سنگ ميشه دنيا کي گفته ارزش زنده موندن را نداره اگر دنبال توصيف ارزش زندگي آنهم زنده يا مرده داري شبي که اعدامي را به سلول انفرادي مي برند تا صبح ب ه بالاي چوبه دار بايد اون لحظه از ايشون بپرسي زندگي بهتره يا مرگ اگر زنده باشه از زندگي عبرت گرفته باشه مرگ رو مي گزينه ولي اکثرا چون زندگي در خفي و در وحشت بوده
لذا از آخرت جدا بوده زندگي را فقط ميديده وصف دنيا را بي وصف آخرت گذرونده باشه خاطر به پاي ولي دم بيوفته و حتي بعضي از اعدامي ها که طناب دارشون ميرسه زندان براي اجزاي حکم حاضرند براي يک ساعت نفس کشيدن هر کاري مثل پرت کردن خودشون از طبقه بابا اقدام مي کنند تا چند شب برن درمونگاه و اعدامشان عقب بيفته
من يقين دارم در وقت ثبت نام دليلي براي شک کروم له باور و اعاژي براي من است که هميشه آرزويش را داشتم و همينکه شربتم را با خود ببرم و اينکه زياد سايه نندازم به جايي که براي برادرانم مخل عروج است و من بد عاقبت نبايد باعث نااميدي آنها يا تاخير در راه آنان شوم پس شهادت را از هدا مي خواهندشد در بيابان اينهمه خاشاک که بر صورتم
+
نه چنان دين دارم که آرامش دينداري داشته باشم!
نه چنان بي دينم که بي مهابا معصيت کنم!
اين منم مذبذب مانده بين زمين و آسمان!
هما بانو
102/2/5