شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ من مست مي شوم وقتي مي شنوم بوي زلفت را
محتسب از اين سبب چارقد به زلفت بسته است

خطا در آدرس عکس
من دلم تنگ آنهمه زلف پريشانت شده و مغيلان کشان ره خانه ات جست دل آواره و بي مايه که نويد شرافت مرا مست و ملول کرد در اين خاک زاد بي وفا و قنبر کش ،دارم خيال رفتن بس که نمودي جرايم اي تن ميرم به اميد بازگشت اما بي دعوت و از پي بيعتي از پي غيرت حيدري من و کردي آزاد از اسارت کم ندارم حال و هوايي براي ماندن بگذار روم به روز وفاي به فهد مي‌گويم آنچه در غربت دوريت کردي به من
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top