پيام
+
زندگيم
برجام است
حاصلش هيچ هيچ هيچ...
كيوان گيتي نژاد و
03/2/11
من و تنهايي۲
حالا شايد اين دفه برجام نتيجه داد و حاصلش نتيجه داد
انديشه نگار
{a h=123098}من و تنهايي2{/a} ازين شانسا نداريم
mariii
براي چندمين بار بازم بهش مهلت بده شايد نتيجه ي خوبي داشت .
دختر احمد آباد
تشبيه جالبي بود
پيام رهايي
البته تقريبا هيچ، دقيقتر است! :)
2--براي تو
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} سلام...اون برجام بود که تقريبا هيچ بود زندگي من کاملا هيچه
پيام رهايي
http://3123321.parsiblog.com/Old/Feeds/ سلام اميدوارم خدا به زندگي تان برکت دهد
2--براي تو
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} سلام...دردم از يار است و درمان نيز هم...
كيوان گيتي نژاد و
بي جام هم اگر خواهيم چون جام برجان مي نشيند چشمها را بايد به کليدها زول زد و بعد جاکليدي را شست
كيوان گيتي نژاد و
دردم از خود شديدا اورژانسي شده تقديرم تا بخواهي غرق در کوفت و بدبختي شده مهلت نيازي نيست چند ضربه شلاق حالم را دگرگون مي کند نفس حبس شده ام را به چشمان شما با قرارداد با صباي عشق روانه مي کند يک بار فرصت را فراموش کن در حال باس با اين جوان 46 ساله که به قدري خر فهم شده که نجوا سر مي دهد روراست و يکسو باش بزار بي توجه به جلاد يکبار مهربان باش با گل بي خوار شلاق را به رسم نوازش بر تنم بنشان
كيوان گيتي نژاد و
يکبار به من و قولهايم اعتماد کن فرصت دادن به يک مجنون که عاقلي را مزه کرده آثاري مطلوب در آزمايشگاه برزخي که پيشتر روي موش هاي آزمايشگاهي موجب جهش صدچندان شده است من که آدم و اولين نمونه انساني اين آزمايش ام ببينيد چقدر خوش تيپ و بزله گو شده ام الان خانم معلم مي گويد مي خندي؟چرت و پرت مي گويي؟الان چنان اشک ات را جاري کنم که جهش و مهشيد و براي هميشه فراموش کني
كيوان گيتي نژاد و
ولي الظاهر ايشان مشغول صرف قهوه بعد از تميز کردن سينگ آشپزخانه اند و من سريع جهش مي کنم به ديوان نيازمند دعاي جانم با تبسمي مصنوعي و در وحشت پاسخي هرچه شد تقدير را مي پذيرم ولي پايان يابد اين داستان غمگين اين بازي خسته کننده که ديگر بشود يا نشود برايم توفيق آنچنان مثل اول ندا د فقط مي خواهم ديگر عمل کنم مي خواهم بازيگري به بازي دعوت شده مجنوني در بعد عاقلي و توکل با خدا انشاالله
كيوان گيتي نژاد و
امروز ب ايم روزي موعود و خبري گه سالها منتظرش بودم اون شادي که مي دانم همه دوستدار ديدنش هستند و آنهايي که منتظرند تا ببينند چقدر پاي قولم هستم اي خدا تو را به گوشواره هاي خواهرم رقيه خنده را که بطلبم من و همه دوستانم عاشقانه منتظر وقوع آنند بر چهره ام آشکار کن و پيشاني ام را به مهر اجابت آشنا کن قسم مي خورم در تکبير نمازم از بابت اس تاپايان عمر شکر خدا و دوستان سربازش کنم و قولم را
كيوان گيتي نژاد و
هر وقت به رکوع ايستادم اين شکر نعمت را بجا آورم و رشک بر دوستانم را به زبان و در عمل جاري در نماز شکر افزون کنم خدايا تنها فرصتي که در کل عمر انتظار برآورده کردنش را دارم بي شک مهم ترينش اين آرزو است هرچند تسليم تفدير توام ناراحت ميشوم مثل زندان درهم خميده مي شود ولي مي داني بعد از کلي دعوا شکرت مي کنم پس فرقي نمي کند در نتيجه که برآورده يا رد ام کني ولي يقين بدار اين وعده عملي گردد عمري آن شوم
كيوان گيتي نژاد و
حاظر به موجب آن شدنم شادي کنند و رشک ورزند ه دوست و يار و شاگردي و شايد اگر اين راهم خدا پذيرد همسري با معرفت با جنم متعهد با فهم بالا عاشق دلبرانه مشتاق ترقي و ضعيف مداري و ظلم کشي که لحظه اي از پيمان و عهدش غافل نشود و پله ترقي را طوري زي کند که زماني که وقت لبيک با بيعتم فرمود پدر و المدار سپاه همان يک لگد بر پله و کنف يکون کنم هرچه که مربوط به ديروز
كيوان گيتي نژاد و
بود راجع به پيشرفت و آنچه که مشهورات و در بوق و سرنا رفتنم به يمن اعتماد اللهي و به لطف عاقل شدنم و به رسم آنچه عهد کردم با خدا و پيماني که با همسرم براي باوفايي و مردانه پاي زندگي ايستادنم به وقت خفراهوان مولا و علم دار به برادرم عقل را فراموش و همسرم باز افتخار بر بيعتمداريم ورزد و راهي شوم و عقل و زندگي را به او سپارم و فرزندان و اورا به خدا و پدر و المدار سپاه چون پدر و برادر بعد از
كيوان گيتي نژاد و
براي آنها برادري و پدري کنند هرچه عقل بود و هرچه شهرت هرچه مقام يا هرچه ساختم يک پشت پا بر همه زنم و دوباره رخت مجنوني برتن کمم مجنوني که باز همه بر گفته هايم بک خدا شعائر بده گويند تنها معشوق ليلي و شيرينم معنا درک کنند و آن شهادتي که گمنام است را بعد عمري شهرت با تکه تکه هاي تنم پخش شده چون بذر بيعت و مردانگي و عشق و تعهد بر زمين فلسطين اشغالي خاکم شود
كيوان گيتي نژاد و
تا به لطف بذر عشق و مجنوني و بيعتمداري درخت مردانگي ذوليميني و يسا ا منشي ام مردان خداي در فلسطين برخيزند و با خاک من مهر مقاومت با خاک وجودم سازند و به جنگ دشمن جاني طوري روند همچو طريقتي که من برگزيدم که ترفت العيني مقام و ثروت و شهرت را به جنون شهادت زير علم علمدار آنچنان حوزه بر خاک فلسطين تکه تکه شوم که جستن وجودم زير خاک براي کاشفان پيکر شهدا بعد
كيوان گيتي نژاد و
سالها خاک شدن و گل استقامت و بيعنمداري روييدن از خاک مقاومت و تعهد براي ذوليمينم افتخار براي پدرم افتخار براي دوستانم افتخار و براي همسر و فرزندانمان آبرو و شهرتي که پسرم در وقت صحراي احمر بر همه چون پدر پشت پا و جاي پدر حر وار راهي اش کنم براي شهادت و در کنار استاد شهادت اش را نظاره کنم و بر شهرت اش افتخار و با خيال آسوده از اينکه مرگ پدر وجودش را مشوش نمي کند
كيوان گيتي نژاد و
حر وار ولي نه به عنوان اولين شهيد به عنوان خاکي از شهامت و بيعتمداري که روياندن در وجود سپاه حيدري در کل جهان حرمت مولا مداري و شهادت طلبي به لطف بيعنمداري ذوليمين را جهاني بينم و خود را بر ميدان جهاد مجنون وار در کنار تکه ها و سر بريده و جدا شده پسرم اينبار بعد رجعت در صحراي احمر اينبار شهيدي که در خاک فلسطين آزاد از يوق دشمن همسرم با باقي فرزندانم بر سر مزار من و پسرش حاظر شود
كيوان گيتي نژاد و
و به لطف و افتخار همسر و فرزندش فاتحه اي بر خام خواند و بع. وقت رفتن ساندويجي به او تقديم کنم در قالب عشق و وفاي به عهد که ديگر اگر گشنه معرفت و جنون در خاک رفته ما دوباره طلبيدش ساندويج مذکور در کف اش باشد و ديگر سوار هواپيما شود و برود که با توجه به پاکي و رزق حلال و با توجه به هر چه بود در راه مکتب حيدري شد به صواب خواهشا ديگر راهي شود و چندين ساندويج با خود برد
كيوان گيتي نژاد و
بهتر است تا اينکه بخواهد بليط هواپيما گيرد و هر لحظه کلاس درس را جاري و بنده را با خاک و لحد بخاطر آنچه زياد حرف ميزنم و کجاست عمل که خربزه فقط آب است خواهرا همسرم ساندويج ها را خوب در فريزر گذار که براي مددتها به فهمي فقط وجود تو را دلم مي طلبد که بيايي و مهربانانه بدون غرور و خشن و درسهاي نداده مرا قربان روي و رضا باشي به آنچه پسرت را از تو گرفتم و به شهادت نصيب کردم قول بده حلالم کني و قول
كيوان گيتي نژاد و
بده ساندويج ها را سريع تمام کني البته مي آيي و افتاده مي نشيني و آبي خنک بر مزار هردومان که چندين سنگ قبر به حرمت تکه هاي پخش شده و سرهاي جدا از پيکر مهربان باشي دعوايم نکني حرفهايم را بپذيري و با حوصله قصه ها و نوشته هايم را بخواني حتي اگر فقط اسم پسرمان را برزبان جاري کني مهم اين است که عطر تو بيش از چهره ات مرا معشوق نمود عشق تو نه از پي چهره نه از پي هيچ فکري که تو الان از خواهشم تصور داري
كيوان گيتي نژاد و
مثل اول آشنايي که قصد بريدن سرم را داشتي و رفقا با خواهش از سرم گذاشتي اعتراف کني دوستم داشتي و الان براي آرامش خود و تنهايي که داشتيم فراموش پي کردين ولي قبول کن که تو اين سرنوشت را مي دانستي بايد خدا را شکر کني و اينکه تو خود يک حيدريه هستي که بعد از شهادت خودت باز در خدمت ولايت اينبار به عنوان محافظان نزديک و بدون نياز به اجازه کنار هم در عالم بعد تا قيامت وقت براي ادب کردن من و پيرت داري
كيوان گيتي نژاد و
پس با خيال راحت بله بگو من و خوشحال کن اين سرنوشت توست قبول کن باور نمي کني کسي بدون ديدار رخت مجنون رخت است باور نمي کني اين عشق براي خود يک ماجرا و يک داستان عاشقانه فراتر از ليلي و مجنون است البته مجنون هم عاشق ليلي شد که سياه چرده و خشمگين و سريعا سر مي بريد شد که گفته اند چندين بار سر مجنون بريد اما بعد پشيمان شد
كيوان گيتي نژاد و
من ام مي گويم ببر ديگر مشکلت چيست کي گفته چهره سياه و خشمگين عاشق نمي پذيرد. ببخشيد شوخي کردم صداي تو جلال تو مهر و سيماي عرفاني و اون دل فراخ تو براي من از صد چهره اي که مهمان چند سال است ميرود زيبا تر است قبول کن اين عشق حقيقي ست و من محتاج توام و ديدار تو را به جان مي طلبم و عاشق ديدار توام مرا بپذير به غلامي که مجنون تنهاست و ن
كيوان گيتي نژاد و
نمي داند عاقبت اش چي ميشود ولي قول بده جه بروم و سردفتر بيايم و چخ بيايم و يک دست فروش شوم مرا به علامت مي پذيري و اميدي که تو براي ب گشت نم در دلم زنده مي کني مرا براي پذيرش سرنوشت مشتاق و بي وحشت مي کند من ديگر برايم چه پيروز چه شکست با وجود تو فرقي نمي کند اگر تو باشي نوکري در خيابان را که همسرم سابق ام گفت تو هر شغل خياباني مي خواهي برو ولي مت سردفتر ميشوم
كيوان گيتي نژاد و
در پاسخ به من آنجايي که به او گفتم روشنک غم زندگي را نخور اگر شغلم را از دست دادم مي روم در خيابان مسافرکشي مي کنم و مثل اول ازدواج پولهايم را مي آورم به تو مي دهم غم زندگي را نخور ولي او با زول زدن تو چشام گقت به دردم نمي خوري و من قسم خوردن هر چه شدم روزي او ببيند مردي که با خفت از خود راند امروز به لطف تو و دوستانم سري در سرها به لطف عقل غير قطعي به همراه دارد
كيوان گيتي نژاد و
ميروم هرچه شد منتظرم مي ماني؟
كيوان گيتي نژاد و
ميروم خدا هرچه مي خواهد همان ميشود و نو باشي جمال يا دکتر يا يک سردفتر مکتب دار با لياقت مرا مي پذيري؟يک کلمه تو جانم مي دهد که صبا مي گويد راهي شوم و من ميشوم دوستان و همسر آينده ام دعايم کنيد چون شماها حق آب و گل داريد بر من بسم الله رحمن الرحيم يا رحمن و يا الرحيم خدايا توگلم به توست دست خالي مرا بر نگردان