پيام
+
تفالي زدم به حافظ
چنان به وجدم اورد که دلم خواست
برم وسط خيابون داد بزنم از نشاط:
دوش سوداي رخش گفتم ز سر بيرون کنم
گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم...

*قاصدك*
99/11/12
2--براي تو
بقيه غزل باشه طلبتون سر فرصت تقديم ميکنم
انديشه نگار
قامتش را سرو گفتم ،سرکشيد از من به خشم ...دوستان از راست ميرنجد نگارم ،چون کنم ؟!
2--براي تو
دوش سوداي رخش گفتم ز سر بيرون/ کنم
گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم/
قامتش را سرو گفتم سر کشيد از من به خشم/
دوستان از راست ميرنجد نگارم چون کنم/
نکته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار
/
عشوهاي فرماي تا من طبع را موزون کنم/
زردرويي ميکشم زان طبع نازک بيگناه/
ساقيا جامي بده تا چهره را گلگون کنم/
2--براي تو
اي نسيم منزل ليلي خدا را تا به کي/ ربع را برهم زنم اطلال را جيحون کنم/ من که ره بردم به گنج حسن بيپايان دوست/ صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون کنم / اي مه صاحب قران از بنده حافظ ياد کن/ تا دعاي دولت آن حسن روزافزون کنم