پيام
+
سوم چهارم ابتدايي بودم.
يه هم کلاسي داشتم که پدرش شاطرنونوايي تافتون بود.
ميزپشت سري من ميشست.
يه بار داشتم بابغل دستيم که همسايه اونها بود بازي ميکردم
اومد خودشو قاطي کرد و منو چند بار انداخت زيرميز
منم يهو يدونه مشت يا لگد کوبيدم تو شکمش که طفلک از حال رفت
و سر همين ضربه يه سيلي محکم از اقاي جدايي(مديرمون) خوردم.
اين شد سرآغاز تحريم نون تافتون و تا چند سال نون تافتون هيچ کجاي عالم رو نميخوردم:)
کفش هاي مکاشفه
97/4/3